لازمه دشمن شناسی بصیرت است

همزمان با قرن دوازدهم هجری این بار در شبه جزیره عربستان آرا و اندیشه‌های ابن‌تیمیه در قالبی نو و با طرحی جدید ظاهر شد. این قالب جدید وهابیت" بود، که نام خود را از بنیانگذارش یعنی محمد بن عبدالوهاب الهام گرفته بود.

این روزها منطقه جنوب غرب آسیا در آتش فتنه گروه‌های سلفی و تکفیری می سوزد. این افراد که خود را داعیه‌دار اسلام راستین و بازگشت به اسلام سلف صالح می دانند، شبانه روز بر طبل جنگ می‌کوبند و تنها ابزار و وسیله‌شان برای تبلیغ آئین‌شان زبان سلاح و شمشیر است. امروز داعش و القاعده و گروه‌های این چنینی، همچون بیماری مسری به جان مسلمین افتاده‌اند و روز به روز پیکر جوامع مسلمان و علی الخصوص نیروی جوان آن را نحیف تر می کنند. در مطلبی که چندی قبل تحت همین عنوان انتشار پیدا کرد، سعی شد تا به صورت جامع اما موجز اندیشه کسانی که امروز گروه‌های تکفیری با تکیه بر اندیشه‌های آنان آرامش و همگرایی را از مسلمانان ربوده و آن را به اسرائیل اعطا کرده اند، بررسی و تببین شود، لذا در همین زمینه در یادداشت پیشین به تببین آرای افراطی و منحط ابن‌تیمیه پرداختیم. در یادداشت پیش رو به دنبال آن هستیم تا با آرای یکی دیگر از این افراد آشنا بشویم، کسی که امروز داعش و امثال آن درعراق، سوریه، یمن، لبنان و...با استناد به سخنان او جان، مال و ناموس مسلمانان را هتک می کنند و در عین حال ادعای اسلام راستین همواره لقلقه زبانشان است "محمد بن عبدالوهاب" شخصیتی است که می‌خواهیم در این یادداشت، به زندگی، عقاید، آثار و اندیشه‌های او بپردازیم.

فرزند برومند ابن‌تیمیه

افکار و عقاید التقاطی و منحرف ابن‌تیمیه در طی زمان علی رغم تلاش‌های بسیار شاگردانش چون "ابن قیم" برای باقی ماندن و گسترش، درگذر تاریخ به فراموشی سپرده شد. اما همزمان با قرن دوازدهم هجری این بار در شبه جزیره عربستان آرا و اندیشه‌های ابن‌تیمیه در قالبی نو و با طرحی جدید به منصه ظهور رسید. این قالب جدید "وهابیت" بود، که نام خود را از بنیان‌گذارش یعنی محمدبن عبدالوهاب الهام گرفته بود. او توانست آرا و اندیشه‌های ابن‌تیمیه را به حوزه عمل وارد کند و از این حیث حقیقتا فرزند برومند ابن‌تیمیه است. او برخلاف دیگر اسلاف خود که رابطه خوبی با حکومت نداشتند، رابطه خوبی را با حاکمان نوپای سعودی و دولت استعمارگر بریتانیا برقرار می کند و از این طریق رابطه‌ای متقابل میان وهابیت و آل سعود برقرار می‌شود. آل سعود مطاع مشروعیت می‌گیرد و وهابیت فرصت انتشار و رخنه در سرزمین مقدس وحی.

مطرود همیشگی

محمدبن عبدالوهاب در سال 1115هجری قمری در خانواده‌ای که پدرش یکی از علما و بزرگان و قاضی حنبلی "عُیینِه" بود، این منطقه از حجاز در آن روزگار نسبتا آباد بود و عالمان بسیاری در آنجا تحصیل می کردند. خاندان "آل معمر" سال‌ها بر این منطقه حکومت می کرد، از دیگر خاندان‌های مهم این منطقه"آل مشرف" نام داشت که محمد از همین خانواده بود. چنانچه بیان شد این شهر از مهم‌ترین مراکز علمی آن دیار به حساب می آمد. اما محمد کم کم آرا و اندیشه خود را آشکار می‌کرد، و همین مسئله منجر شد تا ناراحتی بسیاری از عالمان را برانگیزد. محمد در همان سال‌های پیش از آشکار شدن عقایدش برخی از عقاید خود را ابراز می کرد که مردم و علما را به خشم می‌آورد. محمد بن عبدالوهاب راهی مدینه و مکه می شود و در آنجا نیز دست از عقاید غلط خویش بر نمی‌دارد و مردم را از زیارت و توسل جستن به پیامبر نهی می‌کند، و همین نشان دهنده این است که مسئله زیارت و توسل نکته ای است که از ابتدا در میان مسلمین رایج بوده و در عین حال مذهب خود ساخته و افراطی وهابیت با آن مشکل داشته است. اعتراضات عالمان و بزرگان اهل سنت و نیز مسلمین به همین جا ختم نمی شود، محمد در سفری که به بصره دارد به دلیل عقایدش از شهر بیرون رانده می شود. برخی از شیوخ وهابیت برای توجیه رفتارهای خشن و غیر معقول این مذهب به دنبال آن هستند تا علت بروز این رفتارها از سوی محمد بن عبدالوهاب را واکنش وی به حوادثی که در سفر او به ایران در ایام حکومت صفوی رخ داده است تبین کنند، در حالی که مورخان در این مسئله که او به ایران سفر کرده است تردید دارند. او پس از رانده شدن از بصره در بیابان‌ها سرگردان می‌شود و تا نزدیک مرگ به پیش می‌رود، که توسط عرب بیابان گردی از خطر مرگ نجات پیدا می‌کند. پس از نجات یافتن او راهی"حریمله" می‌شود که پدر وی به آن دیار کوچ کرده بود. آنچه که همه مورخان بر آن متفق هستند این مسئله است که عقاید وی همواره مورد اعتراض پدر و نیز برادر وی بوده است که آنها از جمله بزرگان و عالمان حنبلی بوده اند، لذا در زمان حیات پدر، او جرات بروز آرا و اندیشه‌های خود را پیدا نمی‌کند. با مرگ پدر فرصت مناسبی برای او فراهم می شود تا بتواند آرایی که همواره به دلیل مخالفت پدر نمی توانسته است بیان کند، آشکار سازد، اما این بار نیز مردم و علما حریمله او را تحمل نمی‌کنند و حاضر به پذیرش عقاید خود ساخته او نمی شوند لذا او دوباره به مولِد اصلی خود عیینه باز می‌گردد.

سیاه نمایی برای توجیه

وهابیون برای موجه جلوه دادن افکار و اقدامات رهبر خود همواره می کوشند تا فضایی خود ساخته را از عربستان آن دوران را به تصویر بکشند. به همین منظور آنان فضایی عقب افتاده، ظلمانی و انسان هایی کج فهم و جاهل را متصور هستند و به دنبال آنند تا شخصیت محمد بن عبدالوهاب را بدیل پیامبر اسلام در آن دوران جلوه دهند و او را به عنوان احیاگر اسلام راستین معرفی نمایند، به این معنی که شبه جزیره عربستان و سایر بلاد در گمراهی و دوری از اسلام حقیقی بودند، هم او بود که با تعالیمش برای احیای اسلام قیام کرد و نقش منجی را ایفا نمود. این مسئله در حالی است که مورخان و اندیشمندان بر این باورند که هرچند در آن روزگار عقب افتادگی ها و نیز بعضا خرافه هایی وارد اذهان مردم شده بود لکن چنانچه بیان شد، منطقه ای که وی در آن بوده یعنی عیینه و حریمله و نیز مکه و مدینه و بصره از مراکز آباد و نیز عالم پرور بوده و نیز مدارس برای کسب علم درآن وجود داشته است، واقعیت این است که هر چند در این دوران، در میان جوامع اسلامی خرافات در دین وجود داشته است، اما هرگز بیش از دوره های دیگر نبوده است. حتی شاید بتوان روزگار ابن‌تیمیهرا از نظر انحراف ها و وجود خرافات در دین، بدتر از دوره ی ابن عبدالوهاب دانست، اما هرگز ابن تیمیه، با وجود روحیه کینه توزانه و افراطی خود، به بهانه انحراف، به قتل و غارت مسلمانان فتوا نداد؛ در حالی که محمد به عبدالوهاب، به بهانه ارتداد، خون اهل قبله را همانند خوارج مباح شمرد...با مراجعه به منابعی که درباره نجد نوشته شده است، می بینیم که اهل این منطقه، هر چند گرفتار برخی خرافت و گزافه گویی‌ها در جایگاه و مقام مردگان خود بوده اند، اما کفر و الحاد در آن فراگیر نبوده است. دو شهر عیینه و حریمله، که محمدبن عبدالوهاب در آن رشد کرده بود، با توجه به شواهد تاریخی، از شهرهای دینی و مذهبی منطقه‌ی شبه جزیره بوده و علمای بزرگی را در خود پرورش داده‌اند، که نام آنها در تاریخ ثبت است.3

به نام اسلام به کام استعمار

مسئله دیگری که در تببین شخصیت محمد بن عبدالوهاب باید به آن پرداخت این است که وهابیت و در ادامه آن خاندان سعودی که پیوندی متقابل میان آنان و هابیت برقرار است، در زمینه حکومت و مسایل سیاسی نیز به دنبال ایجاد تصویر دلخواه خود از دوران ابن عبدالوهاب برای توجیه خون ریزی ها، قتل ها هتک نوامیس و تعدی به اموال مسلمین هستند. در این زمینه نیز طبق شواهد تاریخی هر چند حکومت عثمانی در آن برهه دروان ضعف خود را طی می کند و هجوم قدرت های استعمار گر به سرزمین های اسلامی بر پیکره اسلام ضربه وارد کرده است لکن اوضاع و شرایط سرزمین حجاز چنان بحرانی که آل سعود و وهابیون بیان می کنند نبوده. حکومت عثمانی به عنوان خلافت، حکومت مورد نظر اهل سنت است، که بسیاری از مسلمانان حاضر بودند برای دفاع از آن جانبازی کنند، اما اندیشه ها و اقدامات ابن عبدالوهاب زمینه را برای کوتاه شدن دست عثمانی از حجاز فراهم کرد و این امر موجب شد تا استعمار پیر یعنی بریتانیا بر این منطقه مستولی شود و حکومت دست نشانده آن در این سرزمین پدید آید، از سوی دیگر در حالی که سرزمین های اسلامی از شبه قاره هند تا مغرب اسلامی از سایه شوم استعمار رنج می بردندو برای مقابله با این شرایط سخت نیاز آن می رفت که همگرایی و تعامل میان مسلمین افزایش یابد او با عقاید منحرف، تفرقه افکنانه ، خشن و سفاکانه خود باعث انشقاق و واگرایی فزاینده در میان مسلمین می شود که نتیجه آن استیلای فکری و عملی استعمار بر بلاد مسلمین در سال های بعد بود.

رهبری که عالِم نبود

 پیرامون جایگاه و مقام علمی محمد بن عبدالوهاب باید گفت که وی بر خلاف سلف خویش ابن‌تیمیه که نویسنده ای پرکار بوده است، حتی توانایی در نویسندگی را نیز نداشته است. مجموعه آثار او از لحاظ حجم و اندازه با اقماض به دویست صفحه می رسد و خود آنها معترف اند که آثار در شان یک کتاب نبوده است و آنها جزوات و کتابچه‌هایی بیش نیستند. از سویی او در جزوات خویش مطالبی را بیان می‌کند که در آنها از هر گونه استدلال دوری می گزیند بلکه با تکیه بر ظاهر آیات به جای بیان مسئله و پاسخ گویی معتقد به روش حذف فیزیکی و تکفیر است، لذا آثار وی بیشتر از آنکه بیان کننده دیدگاه و روش علمی باشد به مرام نامه و دستور العمل‌های حزبی و گروهی شباهت دارد. بدون شک اگر همت و تلاش دانشگاه ها و مجموعه های فکری وهابیت در عربستان در چند سال گذشته نبود، چیزی از نوشته‌های او وجود نداشت، در چند سال گذشته این مجموعه‌ها با برگزار کردن همایش‌های مختلف به دنبال حجم دهی و عمق‌دهی به آثار وی هستند. آثار او چنان محدود است که خود طرفدران و پیروان وی در بیان جایگاه و مقام علمی وی به کلی گویی روی آورده اند، در مورد اینکه وی از محضر چه کسانی بهره برده است اختلاف نظر وجود دارد، چرا که اگر سال تولد او را با سال هجرت او به مدینه و مکه و بصره و سپس بازگشت او به دیارش مقایسه کنیم به زمانی محدود می رسیم که برای کسب و دریافت علم و عالمی که واهبیون این چنین در مورد آن اغراق می کنند زمان کوتاهی است. بسیاری از علمای وهابیت در دفاع از جایگاه علمی وی به مبالغه گویی پرداخته اند که از این جمله"بن باز" در کتاب الامام محمد بن عبدالوهاب دعوته و سیرته و نیز "آل ابوطامی" در کتاب ترجمه الامام محمد بن عبدالوهاب اشاره نمود، اما از سوی دیگر جمع زیادی از علمای اهل تسنن و از آن جمله "زینی دحلان" عالم و فقیه حنبلی و نیز"صدقی زهاوی" در کتب خود به این مسئله اشاره دارند که شیخ در جوانی غالبا به مطالعه زندگی نامه کسانی که مدعی نبوت شده بودند، مانند مسیلمه کذاب و سجاح و اسودعنسی و طلیحه اسدی، علاقه خاصی داشت4. نکته ی دیگر، که در آن اتفاق نظر وجود دارد این است که وی هیچ شاگردی را تربیت نکرده است که در تاریخ نامی از وی باقی بگذارد. بر اساس آن چه در مورد جایگاه علمی ابن عبدالوهاب بیان شد به این نکته می توان رسید که با توجه به کارنامه علمی وی آنچه در پیشبرد اندیشه های او تاثیر داشته نه قدرت و مقام علمی و استدلالی وی بلکه نیروی شمشیر و حربه تکفیر و حمایت های آل سعود و استعمار بریتانیا از وی بوده است.

نتیجه گیری

بر اساس آنچه بیان شد، مبنا و پایه فکری گروه های تکفیری که امروز با حربه تکفیر به جان جهان اسلام افتاده اند،آرا و اعتقادات غیر منطقی و غیر اصولی افرادی چون محمد بن عبدالوهاب است، کسی که نه بر پایه دین و بر اساس عقل، منطق و پشتوانه علمی بلکه بر اساس گرایش به قدرت، عدم توجه به دین ،منطق، عقل و نگاه سطحی نگرانه و با حربه‌ای به نام تکفیر توانست، آمال استعمارگران را برای تسلط بر مسلمین فراهم آورد.  او توانست با نگاه خشن خود و با ایجاد پیوند متقابل با آل سعود و بریتانیا افکار مسموم خود را جهان اسلام منتشر سازد، که نتیجه آن اقداماتی است که این روزها پیروان آنها در قالب داعش و النصره انجام می دهند و به بازویی برای استکبارجهانی و صهیونیسم تبدیل شده اند، آنانی که امروز به نیابت از اربابان ناشناخته‌ی خود به مسلمانان رحم نمی کنند و هر اندیشه مخالفی را تکفیر و سزاوار قتل و نیستی می دانند. بنابر شهادت تاریخ وهابیت در عربستان رشد و گسترش نیافت مگر در زیرسایه شمشیر ابن عبدالوهاب، چنانچه امروز نیز این همین روش به استراتژی اصلی داعش برای تسلط بر مناطق مختلف تبدیل شده است. بدون شک محمدبن عبدالوهاب را می توان سلف صالح سلفیان امروز دانست که با وارد کردن اندیشه‌های ابن‌تیمیه در حوزه عمل مسیر را برای مریدان امروز خود مهیا ساخته است.

منابع:

1- محمد شکری الالوسی،تاریخ نجد،ص  112

2- رجوع بشود به رسول جعفریان،مقالات تاریخی ج 6 ص 176

3- سیدمهدی علی زاده موسوی، سلفی گری و وهابیت،ج1ص292)

4- احمد زینی دحلان،الدرر السنیه،ص50

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۳/۲۱
آزاد جوادی